فاخته-آنجا که خاک اندک است، باران محدود و جمعیت انبوه، ولی حاصلخیزی از دلِ اندیشه میروید نه از پهنای زمین. همانجا که هلند با ۴۱ هزار کیلومتر مربع وسعت، پس از آمریکا دومین صادرکنندهی بزرگ محصولات کشاورزی جهان است؛ همانجا که دانمارک، کشوری به اندازهی نصف وسعت استان خوزستان، امپراتوری لبنیات و پروتئین حیوانی را ساخته است؛ و همانجا که ژاپنِ کوهستانی، در برابر هر زلزله و سونامی، دوباره میکارد و دوباره برمیخیزد.
در عصر شعارهای بزرگ، این ملتهای کوچک، آرام و پیوسته، مشغول ساختنِ آیندهای شدند که بوی خاکِ سالم میدهد.
از مزرعه تا فلسفه
در کشورهایی چون هلند، کشاورزی نه فقط تولید، که نوعی فلسفه است. کشاورز هلندی بیش از آنکه نگرانِ محصول باشد، نگرانِ ردپای زیستیِ محصول است :
چه اندازه انرژی مصرف کرده؟ چه مقدار آب؟ چه تأثیری بر زنبورها و خاک گذاشته؟
در دانمارک ، آموزش کشاورزی از دبستان آغاز میشود. کودک دانمارکی یاد میگیرد که شیر، صرفاً نوشیدنی سفیدرنگی در لیوان نیست، بلکه حلقهای از زنجیرهی زندگی است.
در سنگاپور ، کشوری که زمین ندارد، مزرعهها بر بام آسمانخراشها روییدهاند. غذای روزانهی مردم از-- پشت شیشهی آسمان، از گلخانههای عمودی میآید — شهری که گرسنگی را با نوآوری مهار کرده است.
در نیوزیلند، دامداری نه فقط اقتصاد که هویت ملی است. آنها با احترام به چراگاه، با زمین گفتوگو میکنند. در هر گوسفند و گاو ، بخشی از تاریخ و فرهنگشان نهفته است.
راز مشترک ملتهای کوچک
راز مشترک همهی این کشورها، یک واژهی ساده اما نایاب است: تدبیر.
آنان یاد گرفتهاند که کمبود منابع، بهانهای برای عقبماندن نیست؛ فرصتی است برای دقیقتر شدن. از دل همین کمبود، فناوری بیرون کشیدهاند، از محدودیت، هنر ساختهاند.
در هلند، هر متر مربع زمین مثل قطعهای از یک آزمایشگاه بزرگ است. خاک با حسگرها تنفس میکند، آب با الگوریتمها تقسیم میشود، و تصمیمها با داده ها و وجدان گرفته میشوند.
در ژاپن، مفهوم «ایکیگای» – معنای زندگی در کار روزانه – در مزرعهها زنده است. پیرمردی که در "هوکایدو" برف را از ساقهی برنج میتکاند، همان فلسفهای را زندگی میکند که کشورش را پس از جنگ به قدرت فناوری و غذا رساند: نظم، زیبایی و احترام به چرخهی طبیعت.
سنگریزههایی که توازن جهان را حفظ کردند
در مقیاس نقشهی کل کره زمین، کشورهای کوچک چیزی بیش از سنگریزه نیستند؛ اما همین سنگریزهها بودند که وزنهی ترازوی امنیت غذایی جهان را متعادل نگه داشتند.
وقتی قارههای بزرگ غرق در بازیهای سیاسی، جنگ، یا مصرفگرایی بیپایان بودند، این کشورکهای ظریف و آرام، در سایهی باد شمال یا مه دریا، مشغول بافتن طنابی بودند که امروز جهان را از سقوط نجات میدهد :
طناب امنیت غذایی.
در نگاه نخست، -- هلند و دانمارک و ژاپن و سنگاپور شبیه به هم نیستند — یکی گُل دارد، دیگری ماهی ؛ یکی باران دارد، آن یکی هوای شرجی. اما در عمق، همه از یک خمیره ساخته شدهاند :
نظم، دانش، و فروتنی در برابر طبیعت.
فروتنیشان همان چیزی است که کشورهای بزرگ اغلب فراموش کردهاند. در جایی که دیگران زمین را میبلعیدند، آنها گوش سپردند؛ جایی که دیگران در پی سلطه بر خاک بودند، آنان راه دوستی با خاک را آموختند.
این ملتهای کوچک فهمیدند که قدرت، در مقیاس وسعت و هکتار نیست؛ در کیفیت است.
زمین کم، اگر با تدبیر آبیاری شود، حاصلش از دشت بیپایانِ بیمدیریت بیشتر است.
کارگر اندک، اگر آموزش ببیند، از هزار نیروی بیمهارت کارآمدتر است.
در دنیایی که بسیاری از کشورها ثروتمندند اما فقیرِ تفکر، این ملتهای کوچک فقیر اما اندیشمند، به نوعی پیام آوران خاموش توسعه بدل شدند.
آنها نشان دادند که شکوه، لزوماً با بلندی صدا نیست؛ گاهی در سکوت و انضباط یک گلخانه، در احترام یک دامدار به گوسفندش، یا در لبخند کودک ژاپنی که بذر برنج را در کف دستش میگذارد، خلاصه میشود.
در عصر شتاب و مصرف، این کشورها ثابت کردند که «پایداری»، واژهای شاعرانه نیست، بلکه برنامهی ملی است. آنان در برابر سیلِ فراموشی ایستادند؛ در برابر وسوسهی رشد بیقاعده مقاومت کردند؛ و یادمان دادند که تمدن، یعنی توانِ گفتنِ
«بس است»./۸۰۱
علیرضا کیهانپور
پژوهشگر ارشد رسانهای توسعه روستایی و امنیت غذایی
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.