درگذشت خالق دبلهلیکس در ۹۷ سالگی
فاخته- صبح آرامی در نیویورک بود که خبر آمد: "پروفسور جیمز دی. واتسون" ، زیستشناس جنجالی و نبوغآمیز آمریکایی، در ۹۷ سالگی چشم از جهان فروبست.
واتسون مردی بود که نامش تا همیشه با یکی از بزرگترین کشفیات قرن بیستم گره خواهد خورد ؛ -- ساختار مارپیچ دوگانه DNA — همان کدی که زندگی را مینویسد و راز انتقال آن را از نسلی به نسل دیگر آشکار کرد.
واتسون در ۶ آوریل ۱۹۲۸ در شیکاگو به دنیا آمد و در ۶ نوامبر ۲۰۲۵ در ایست نورثپورت، نیویورک، پس از بیماری کوتاهی درگذشت. اما ردّ نام او از آزمایشگاههای زیستمولکولی پاک نخواهد شد؛ چرا که وی در کنار فرانسیس کریک، تصویری از زندگی به ما بخشید که تا پیش از آن حتی در خیال دانشمندان هم شکل نگرفته بود.
لحظهای که جهان برای نخستین بار DNA را دید
در اوایل دههٔ ۱۹۵۰، رقابت شدیدی در میان زیستشناسان جهان جریان داشت تا راز مادهٔ وراثتی را کشف کنند. در دانشگاه کمبریج، واتسون ۲۵ ساله و همکار جوانش فرانسیس کریک با شور و جسارت در پی الگویی بودند که بتواند رفتار ژنتیکی را توضیح دهد. آن دو از دادههای پراش اشعه ایکس استفاده کردند که به دست روزالیند فرانکلین در کالج کینگ لندن تهیه شده بود — تصاویری که ستون فقرات مدل دبلهلیکس -- را ساختند، هرچند سهم او در آن زمان به اندازهٔ کافی به رسمیت شناخته نشد.
"واتسون و کریک" در ۲۸ فوریه ۱۹۵۳ در کافهای در کمبریج فریاد زدند: «ما راز زندگی را یافتهایم!»
مدلی که آنان پیشنهاد دادند، DNA را به صورت نردبانی پیچخورده نشان میداد که پایههایش از جفت بازهای آدنین و تیمین، گوانین و سیتوزین ساخته شده است. این نظم هندسی ساده اما شگفتانگیز توضیح میداد چگونه اطلاعات ژنتیکی تکثیر میشود و حیات در میلیاردها سلول تکرار میشود.
در سال ۱۹۶۲، واتسون، کریک و موریس ویلکینز جایزه نوبل پزشکی را برای این کشف دریافت کردند. روزالیند فرانکلین چهار سال پیش از آن بر اثر سرطان درگذشته بود و سهم او سالها بعد بازشناسی شد.
«البته "مرحوم دکتر حبیب آقداشی" استاد تمام رشته ژنتیک دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز به عنوان شاگرد باهوش ایرانی با این تیم سه گانه ضلع چهارم را تشکیل داده بود که طی گفتگوی ایشان با نگارنده در دهه ۱۳۶۰ و با ذکر خاطراتی شیرین با واتسون و کریک با ناراحتی و اندوه فراوانی ادامه داد : که در این راستا حق ما ایرانی ها در روند جایزه نوبل پزشکی پایمال شد.روحشان شاد.»
از کتاب «ژن مضاعف» تا پروژه ژنوم انسان
واتسون نهتنها کاشف بود، بلکه راویِ علم نیز بود. کتاب او با عنوان The Double Helix (مارپیچ دوگانه)، که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، یکی از پرفروشترین کتابهای علمی قرن بیستم شد.
این اثر، علم را از پشت درهای بستهٔ آزمایشگاه به میان مردم آورد؛ پر از شوخطبعی، رقابت، خودخواهی و لحظههای انسانی.
واتسون در آن کتاب تصویری از دانشمند ارائه داد که هم نبوغ دارد و هم خطا.
دههها بعد، او ریاست پروژهای را بر عهده گرفت که بزرگترین تلاش علمی پس از کشف DNA بود :
پروژه ژنوم انسان. این برنامه، با هدف رمزگشایی از کل اطلاعات ژنتیکی بشر، در دهه ۱۹۹۰ آغاز شد. هرچند واتسون پیش از اتمام پروژه از مقام خود کنار رفت، اما تأثیر فکری او در هدایت آن بیبدیل بود.
وی رؤیای روزی را در سر داشت که بیماریها، استعدادها و حتی خلقوخوی انسان از طریق ژنها توضیح داده شود — رؤیایی که هنوز هم زیستفناوری جهانی -- در پی تحقق آن است.
مردی میان نبوغ و جنجال
اما همانقدر که واتسون به خاطر کشف بزرگش تحسین شد، به خاطر گفتههایش نیز مورد انتقاد قرار گرفت. در سالهای پایانی عمر، او با اظهارنظرهایی دربارهٔ تفاوت نژادها در هوش، به شدت در رسانهها مورد حمله قرار گرفت و بسیاری از نهادهای علمی، عناوین افتخاری او را لغو کردند.
او بعدها گفت که «هرگز نمیخواسته نژادپرست باشد، بلکه فقط میخواست صادقانه درباره دادهها حرف بزند»، اما زخم این گفتهها تا آخر عمر با او ماند.
واتسون، همانند بسیاری از نوابغ، مرز میان جسارت علمی و خودبزرگبینی را به دشواری تشخیص میداد.
"پروفسور واتسون" گاه چنان صریح و بیپروا سخن میگفت که چهرهٔ نمادینش در تاریخ علم، در سایهٔ نقدهای اخلاقی قرار میگرفت. بسیاری از منتقدان گفتند که واتسون، در حالی که ژن را خواند، از خواندن روح انسان غافل ماند.
میراثی که باقی ماند
واتسون در تمام عمرش به اهمیت علم بنیادی باور داشت. او میگفت:
«اگر میخواهید چیزی را درمان کنید، ابتدا باید بفهمید چگونه ساخته شده است.»
این جمله شاید خلاصهای از جهانبینی او باشد.
کشف ساختار DNA نهفقط راه درمان بیماریها، بلکه راه درک هستی را گشود. از مهندسی ژنتیک تا پزشکی شخصی، از اصلاح نژاد بذرها، دام، طیور و آبزیان تا شناسایی ریشهٔ تبار انسانی، همه و همه بر شانهٔ همان مدل نردبانیشکل استوارند که وی و کریک در آن روز زمستانی در کمبریج بر تخته کشیدند.
اما میراث واتسون تنها در لولههای آزمایش خلاصه نمیشود. او نمایندهٔ نسلی از دانشمندان بود که علم را با ایمان به قدرت اندیشه انسانی پیش میبردند. نسلی که هنوز به «کشف» باور داشت، نه به الگوریتم و دادهٔ بزرگ.
تناقض انسانی در چهرهٔ علم
جیمز واتسون، مانند خود DNA، دو رشته داشت: نبوغ و نقص. او همزمان ستایشبرانگیز و بحثبرانگیز بود. در جهانی که علم را اغلب بیچهره میپندارند، واتسون یادآور شد که پشت هر کشف، انسانی ایستاده با همهٔ امیدها، ترسها و پیشداوریهایش.
مرگ پروفسور واتسون پایان یک عصر است؛ عصری که در آن دانشمندان هنوز در پی پاسخ به پرسش «زندگی چیست؟» بودند، نه فقط چگونگی شبیهسازی آن. شاید بهترین ادای احترام به واتسون، درک همین تضاد باشد: اینکه علم، مانند انسان، در جستوجوی حقیقت است اما هرگز از خطا مصون نیست.
«واتسون رفت، اما جهان هنوز در سایهٔ "دبلهلیکس" نَفَس میکشد.»/814
علیرضا کیهانپور
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.