یادداشت؛ علیرضا کیهان پور:

۱۴ مهرماه روز ملی دامپزشکی و حکایت جاودانه "پیرزنی فرتوت" که جرعه آبی به "حیوان تشنه" رساند...

امروز شنبه چهاردهم ماه مهر ۱۴۰۳ روز ملی دامپزشکی است و با گرامیداشت  این روز و تبریک به همه خدمتگزاران به حیوانات زبان بسته به ویژه دامپزشكان، پیرادامپزشکان، پاتولوژیست ها، علوم آزمایشگاهی ،تکنسین ها، واکسیناتور ها، کاردان ها ، سایر رده ها و همه دست اندرکاران *فاخته نیوز*  ، شاید این حکایت مانا و زیبا که تبلور حیوان دوستی و هدیه معنوی اَجرِ جاودان آن به وسیله یگانه خالق و معمار هستی بخش  یعنی "رَبّ العالمین" به مخلوق و بنده خویش است،     در عالم معنا ، عشق و مهرورزی خالی از لطف نباشد.   
کد خبر  12242
note

فاخته- نقل است که پادشاهی از پادشاهان روزگار، خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری و هیچ کمکی نکند...

چون می خواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود و بدون کمک سایرین ، دیگران را از هر گونه کمک برحذر داشت...

شبی از شب ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به جای اسم پادشاه نوشت!!

چون پادشاه از خواب پرید، هراسان بیدار شد و سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست؟!

سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است...

مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است.!

در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید...

دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به جای اسم پادشاه نوشت...

صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست...

رفتند و بازگشتند و خبرش دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد هست.

پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد...

تا این که شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!

پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشتند را از برّ کرد و دستور داد تا آن زن را به نزدش بیاورند...

"پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود حاضر شد"

پادشاه از وی پرسید: 
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟

گفت: ای پادشاه من زنی پیر و فقیر و کهنسالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم...

پادشاه گفت تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟!!

پیرزن گفت: به خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...

پادشاه گفت: بله!! جز چه؟
گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی ( احشام مثل اسب و قاطری که به ارابه می‌بندند برای بارکشی و...) که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد را دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود... 

«تشنگی به شدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود هر چه سعی می‌کرد خود را به آب برساند نمی‌توانست...

برخاستم و سطل آب را نزدیکتر بردم تا جرعه آبی بنوشد  و به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم...

پادشاه گفت : آری!!
این کار را برای "رضای خدا" انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!

"پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر مسجد بنویسند..."

 اکنون شروع کنیم و هر کاری را  که اگر فقط برای جلب رضای خدا انجام دهیم، ایمان داشته باشیم که فرق آن را  در دنیا و آخرت خواهیم یافت.! ، زیرا انسان معتقد کارهایش بر اساس اعتقاداتش تفسیر می شود.»/ 509


       علیرضا کیهان پور

خبرهای مرتبط
برچسب ها
نظرات
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر

این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.

تمامی حقوق برای پایگاه خبری تحلیلی فاخته محفوظ است.