یادداشت؛ علیرضا کیهان پور:

حیات حیوانات بازیچه هوس انسان ها...حکایتی از آرامش «تورگن»

نگهبان قوچ‌های وحشی* داستانی پر عاطفه است که دوستداران حیوانات ، طبیعت خدادادی و به ویژه نوجوانان  می‌توانند با آن ارتباط خوبی برقرار کنند.
کد خبر  10562
note

فاخته- داستان، روایت‌گر "انسانیت و گریز از تنهایی شخصیتی" است که در اوایل زندگی همسر و فرزندش را از دست می‌دهد. از طرفی مردم قبیله‌اش، به بهانه‌ی اینکه «تورگن» (قهرمان داستان) با شیاطین در ارتباط است با او قطع رابطه می‌کنند و این بر تنهایی تورگن اضافه می‌کند. در ادامه تورگن که "روحیه‌ لطیف و مهربانی" دارد، با دیدن گله‌ای از قوچ‌ها که برای چریدن به محدوده خانه تورگن آمده بودند، خود را مأمور خدمت به آن‌ها می‌کند و…
در این اثر شناخته‌شده جهانی، که برنده‌ جایزه‌ "نیوبری" نیز شده است، نویسنده بدون ادعا  معنویت پنهانی به وجود آورده که به‌نوعی استمرار "راه معنوی و کمال‌جویانه و انسانی" است و یکی از نشانه‌های آن در نداهای غیبی که در خواب‌های تورگن به او می‌رسد، دیده می‌شود.
  گزیده
آن روز عصر، تورگن هنگام بازگشت به خانه، با فکر کردن به حرف‌هایی که از "مارفا" شنیده بود بسیار آشفته شد و با خود گفت: «من از شنیدن این حرف‌های احمقانه‌ای که پشت سرم زده‌اند هیچ هراسی ندارم؛ امّا اگر یکی حماقت کرد و از تپه بالا آمد تا بره را بکشد، آن وقت چه؟ تا زمانی که این بره با من است، خطر تهدیدش می‌کند. باید هرچه زودتر آن را نزد خانواده‌اش برگردانم. حداقل در کوهستان امنیت جانی دارد.»

از آن‌جایی که بره به تورگن انس گرفته بود و لحظه‌ای از کنارش دور نمی‌شد، گرفتن چنین تصمیمی تورگن را بسیار غمگین کرد. او ته دلش گفت: «چقدر عجیب است! یک حیوان رام نشدنی کوهستان  معنی محبّت و دوستی را می‌فهمد؛ امّا آن‌ها که باید عاقل‌تر باشند، این موضوع را درک نمی‌کنند.»

شب، تورگن تا مدّتی طولانی خوابش نبرد و مدام در رختخواب غلت می‌زد و به روزهایی که پیش‌رو داشت و دوباره باید تنها می‌شد فکر می‌کرد. سرانجام چشمانش سنگینی کردند و پیش از خواب زیر لب دعا کرد: «خدایا، به من کمک کن ... به من کمک کن. به راهنمایی‌های تو نیازمندم.»

تورگن خواب دید که باران می‌بارید و آسمان برق می‌زد. در آن هوای طوفانی، از کلبه‌اش بیرون دوید و فریادزنان از خداوند کمک خواست و بعد دوباره به کلبه‌اش برگشت و دراز کشید. هنوز چشم‌هایش را نبسته بود که یکی در زد. تورگن جواب داد: «بیایید داخل.» در باز شد و پیرمردی با موهای خاکستری وارد شد. او بسیار شبیه تورگن بود و یک کوله‌پشتی بر پشت و یک عصا در دست داشت.

پیرمرد سرش را به نشانهٔ احترام پایین آورد و گفت: «متشکرم. باران می‌بارد و خسته‌ام. من جایی بسیار دورتر از این‌جا زندگی می‌کنم.»

تورگن از همنشینی با یک مهمان بسیار خوشحال شد و از او خواست نزدیک‌تر بیاید و کنار اجاق آتش بنشیند و استراحت کند. بعد به او گفت: «حتماً گرسنه هستید. همین الآن چیزی برایتان آماده می‌کنم تا بخورید.» سپس او نگاهی به صورت مهمان غریبه انداخت و به حرف‌هایش ادامه داد: «چرا در این هوای بارانی و با این سن‌وسالی که دارید به کوهستان آمده‌اید؟. شما دیگر برای این کار جوان نیستید. کلبه‌ام را می‌بیند؟ من این‌جا تنها زندگی می‌کنم؛ فقط یک بره همنشین من است؛ امّا باید آن را پیش خانواده‌اش برگردانم. دلتان نمی‌خواهد این‌جا را مثل خانهٔ خودتان بدانید و پیش من بمانید؟»

وقتی بره از خواب بیدار شد و یک‌باره از گوشهٔ کلبه جست‌کنان به طرف مهمان غریبه آمد، تورگن تعجّب نکرد. بره سرش را روی زانوی او گذاشت. مهمان غریبه آن را نوازش کرد و گفت: «تو پسر خیلی خوبی هستی و خدا را شکر که دست چنین مرد مهربانی افتاده‌ای.
«این داستان یک تلنگر معنوی و اخلاقی برای انسان است و در هنگامه ای که در کشور "نيجر" متاسفانه در مسابقات شرط بندی "قوچ های نر" را به جان هم می اندازند  و تا از میان رفتن و تلف شدن یک راس آنان در یک مسابقه دو نفره سوت پایان به صدا نمی آید، بره پناه برده به تورگن، با شیطنت بازی و در دامان پيرمرد ناشناس آرام می گیرد و خط قرمز بیگانگی را رد می کند و درس هایی از محبت و دوستی "حیوان زبان بسته وحشی" با "انسان تنها و در جستجوی عشق" را رقم می زند که بسی آموزنده است.»/۳۲۰

علیرضا کیهان پور

* برداشتی آزاد از کتاب "نگهبان قوچ های وحشی" نوشته "نیکلاس کلاشینکف" ترجمه "مجید عقیق" انتشارات "عهد مانا"

خبرهای مرتبط
برچسب ها
نظرات
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر

این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.

تمامی حقوق برای پایگاه خبری تحلیلی فاخته محفوظ است.