فاخته- در رُمان گرگ دریا (The Sea-Wolf)، "جک لندن" این بار ما را از جنگلهای یخزده آلاسکا به دل اقیانوسها میبرد.
شخصیت اصلی، ناخدای کشتی به نام "ولف لارسن" است؛ مردی قدرتمند، بیرحم، اما عمیقاً فیلسوف مآب!.
اگر در" آوای وحش و سپیددندان" قانون بقا در دل طبیعت وحشی به نمایش گذاشته میشد، در گرگ دریا این بار همان قانون بقا در دل جامعه انسانی و مناسبات قدرت عریان آشکار میشود.
لارسن نماد انسان مدرنی است که به نیهیلیسم (پوچگرایی) رسیده؛ او به هیچ ارزش اخلاقی یا دینی باور ندارد، تنها به قدرت و توانایی جسمی و فکری ایمان دارد.
این رمان تقابل دو جهانبینی را نشان میدهد:
لارسن (طبیعتگرای مطلق) : باور دارد که زندگی تنها میدان تنازع برای بقاست و هیچ معنای والاتری ندارد.
"همفری ون ویدن" (روشنفکر و منتقد) : نماد فرهنگ، اخلاق و باور به ارزشهای انسانی است که در "کِشتی لارسن" به چالش کشیده میشود.
بنابراین ، گرگ دریا یک جدال فلسفی است :
آیا انسان فقط حیوانی قویتر و هوشمندتر است، یا موجودی است که باید معنای والاتری برای زندگیاش جستجو کند؟
جمعبندی تحلیلی سه رُمان "جک لندن"
حالا اگر سپیددندان، آوای وحش و گرگ دریا را کنار هم بگذاریم، یک تصویر بزرگتر نمایان میشود :
طبیعت و تمدن (آوای وحش و سپیددندان)
باک (سگ اهلی) در آوای وحش به طبیعت بازمیگردد.
سپیددندان (گرگ وحشی) در سپیددندان به تمدن وارد میشود.
این دو حرکت متقابل، دو روی یک حقیقتاند :
انسان و حیوان همیشه در مرز میان غریزه و فرهنگ حرکت میکنند.
قدرت و اخلاق (گرگ دریا)
در " گرگ دریا "، جک لندن به سراغ جامعه انسانی میرود و نشان میدهد که همان قانون طبیعت (تنازع برای بقا) در دریا و در روابط انسانی هم حاکم است.
اما این بار پرسش اصلی این است که آیا میتوان در دل این قانون بیرحم، جایی برای اخلاق و معنویت یافت یا خیر؟
فلسفه بقا و کرامت انسانی
هر سه رُمان، بازتابی از تجربه زیسته خود "جک لندن" هستند :
زندگی فقیرانه، کارهای سخت و آشنایی با فلسفه "داروین و نیچه".
بیشتر بخوانید:
"طبیعت" بهمثابه شخصیت اصلی در "سپیددندان و آوای وحش"... بخش نخست
کتاب دوم "آوای وحش" «دو مسیر متقابل؛ از وحش به تمدن، از تمدن به وحش»/ بخش دوم
پیام مشترک آنها این است:
طبیعت بیرحم است.
بقا نیازمند قدرت و سازگاری است.
اما انسان (یا حیوان در روایتهای استعاری) میتواند چیزی فراتر از خشونت را انتخاب کند: عشق ،محبت، عدالت و معنا.
ندا و بانگ "جک لندن" به مخاطب امروز
سهگانه جک لندن در حقیقت یک مثلث فکری میسازد :
آوای وحش: بازگشت به ریشهها و غریزه.
سپیددندان: پذیرش فرهنگ و محبت انسانی.
گرگ دریا: کشاکش عقل، قدرت و اخلاق در جامعه انسانی.
این مثلث نشان میدهد که لندن دغدغهای فراتر از حیوانات یا ماجراجویی دارد؛ او میخواهد ما را با پرسشهای بنیادین انسان روبهرو کند :
«ما کیستیم؟ حیوانی رامشدهایم یا وحشیِ بازگشته به جنگل؟
آیا تمدن ما چیزی جز نقابی بر چهره تنازع برای بقاست؟
و در این جهان بیرحم، آیا میتوان به کرامت، عشق و معنای انسانی وفادار ماند؟»
«به این ترتیب، سه رُمان بزرگ "جک لندن" را میتوان مانند سه قطعه از یک پازل دید که در کنار هم ، تصویری از نبرد جاودان انسان با طبیعت، تمدن و خودش ترسیم میکند.»/ ۷۴۹
علیرضا کیهانپور
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.