فاخته- در پیچوخم جاده قزوین–رشت، جایی میان کوههای سبز و درههای زیتون، بوی تندی به مشام میرسد که دیگر نه از برگ تازهی زیتون است و نه از خاک بارانخوردهی شمال.
این بوی زننده از انبوه مرغداریهایی برمیخیزد که بیوقفه رشد کردهاند؛ همچون قارچهایی که از دل زمین روییده باشند، بیآنکه کسی بداند چه بر سر زمین آمده است.
رودبار، شهری که روزی با زیتونهایش شناخته میشد، امروز در محاصره مرغداریهایی است که خاک، آب و حتی نفس مردمش را بلعیدهاند.
زیتونهای بیصدا و روستاهای در حصار
روستای کلشتر، هرزویل، توتکابن، و حتی دامنههای منجیل دیگر بوی زیتون نمیدهند. اگر چند سال پیش از میان باغها میگذشتی، نسیم ملایمی با عطر زیتون و صدای زنبورها همراهت بود؛ اما امروز این صداها در هیاهوی دستگاههای تهویه مرغداریها گم شده است.
کشاورزان پیر با دستهای پینهبستهشان از «روزهای سبز» حرف میزنند و آه میکشند. میگویند:
«قدیما با یه درخت زیتون، خونوادهمون میچرخید. حالا بوی مرغ و کود و فاضلاب نمیذاره حتی بشینی زیر سایهش.»
فاجعهای آرام در راه است
آمار رسمی نیست، اما اهالی میگویند بیش از ۲۵۰ واحد مرغداری کوچک و بزرگ در اطراف رودبار فعال است. بسیاری از این واحدها بدون فاصلهی ایمن از مناطق مسکونی ساخته شدهاند. فاضلابشان در نهرها رها میشود و شبها، وقتی هوا مرطوب میشود، موجی از بوی تعفن در سراسر دشت میپیچد.
کودکان سرفه میکنند، زمینها خشک میشوند، و چشمههای قدیمی دیگر آنچنان زلال نیستند.
درست همانجا که طبیعت باید نفس بکشد، بوی گند آمونیاک فضا را پر کرده است. این یعنی «مرگ آرام زمین»؛ مرگی که نه ناگهانی است، نه قابل انکار.
سیاستهای اشتباه، توسعه بدون عقل
در دهه اخیر، تب «پرورش مرغ گوشتی» در استان گیلان بالا گرفت. مجوزها به راحتی صادر شدند، بدون ارزیابی زیستمحیطی و بدون در نظر گرفتن ظرفیت منطقه. هرکس زمینی داشت، به جای کاشت زیتون، مرغداری ساخت.
زمینهای کشاورزی با خاک حاصلخیز تبدیل به سولههای فلزی شدند، و این یعنی بریدن ریشهی رودبار از گذشتهاش.
هیچکس نمیپرسد: آیا زیتون، هویت رودبار، باید فدای مرغ شود؟
مرغی که برای سود کوتاهمدت پرورش مییابد، اما آلودگیاش سالها میماند.
رودخانه سفیدرود؛ قربانی خاموش
فاضلاب مرغداریها به آرامی در مسیرهای فرعی جاری میشود و سرانجام به سفیدرود میرسد. رودخانهای که روزی منبع حیات و آبیاری بود، امروز در معرض آلودگی نیتروژنی و باکتریایی است. کارشناسان هشدار دادهاند که ورود مواد آلی از فاضلابها باعث کاهش اکسیژن آب و مرگ تدریجی آبزیان میشود.
اما کجاست گوش شنوا؟
صدای مردم؛ اعتراض در سکوت
در گفتوگویی کوتاه با یکی از اهالی روستای رحمتآباد، او گفت: «از وقتی مرغداریها زیاد شدن، شب نمیتونیم در و پنجره رو باز بذاریم. بوی گند همهجا رو گرفته. زیتونامون هم ثمر نمیدن، انگار خاک مریض شده.»
مردم رودبار نه با شعار، که با سرفه و خستگی اعتراض میکنند. هیچ تریبونی ندارند. رسانههای محلی گاه خبر کوچکی منتشر میکنند، اما مسئله زود فراموش میشود.
پیامدهای خاموش اجتماعی و بهداشتی
کارشناسان بهداشت هشدار میدهند که تجمع اینهمه مرغداری میتواند باعث شیوع بیماریهای تنفسی و حتی آنفلوآنزای پرندگان شود. کودهای مرغی بدون مدیریت در فضای باز رها میشوند، گرد و غبارشان با باد پخش میشود و سلامت مردم را تهدید میکند.
در کنار آن، بوی دائمی فضولات، کیفیت زندگی را بهشدت پایین آورده و حتی ارزش زمینها را کاهش داده است.
رودبار به کجا میرود؟
این سؤال ساده اما سنگین است. آیا شهری که روزی به «پایتخت زیتون ایران» معروف بود، باید به «شهر مرغداریها» تبدیل شود؟
اگر روند فعلی ادامه یابد، رودبار نه زیتون خواهد داشت، نه گردشگر، نه هوای پاک.
تنها سولههای فلزی بیروح خواهند ماند، در دل کوهی که زمانی سبز بود.
"رودی" که دیگر "بار" نمی دهد و نفس اش به شماره افتاده است
رودبار فقط یک شهر نیست؛ خاطرهای است از زیتون، از صلح، از خاکی که با دستهای پدران و مادران این سرزمین زنده مانده بود.
امروز این خاطره در حال محو شدن است.
اگر مسئولان گوش نسپارند، اگر مردم سکوت کنند، روزی فرا میرسد که حتی بوی زیتون هم تنها در کتابها باقی بماند.
و آن روز، رودبار دیگر رودبار نخواهد بود./ 824
علیرضا کیهانپور
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.