فاخته- در کشور ما، امضای تفاهمنامه به یک "امور تشریفاتی آیین نمایشی" تبدیل شده است ؛ آیینی با لبخندهای رسمی، پوشههای شکیل، عکسهای خبری و تیترهای پرطمطراق. اما کافی است چند هفته بگذرد تا همان تفاهمنامه، بیسروصدا به بایگانی و کشوهای میزهای اداری منتقل شود؛ جایی میان پروندههای خاکخوردهای که هیچگاه قرار نبود اجرا شوند.
واقعیت تلخ این است:
بخش بزرگی از تفاهمنامههای بین سازمانها و ادارات، نه برای حل مسئله، بلکه برای رفع تکلیف امضا میشوند.
تفاهمنامه یا مانور رسانهای؟
اگر تفاهمنامهها واقعاً قرار بود اجرا شوند، امروز باید:
مسئلههای قدیمی حل شده بودند،
همافزایی واقعی بین دستگاهها شکل گرفته بود،
و مردم اثر آن را در زندگی روزمره خود میدیدند.
اما آنچه میبینیم چیز دیگری است:
خبر هست، عکس هست، امضا هست؛
اما خروجی، تقریباً هیچ.
تفاهمنامه در بسیاری از موارد به ابزار تولید خبر تقلیل یافته، نه ابزار تولید تغییر.
چرا هیچکس پاسخگو نیست؟
چون در اغلب تفاهمنامهها:
مسئول مستقیم اجرا وجود ندارد،
زمانبندی الزامآور تعریف نشده،
بودجه مشخصی پیشبینی نشده،
و مهمتر از همه، ضمانت اجرا صفر است.
وقتی همه چیز کلی نوشته شود، هیچکس مقصر نیست و هیچکس هم پاسخگو نخواهد بود. این همان نقطهای است که تفاهمنامه از «تعهد» به «تزئین اداری» سقوط میکند.
مدیران امضا میکنند ؛ اجرا به مدیر بعدی حواله میشود
یکی از آفات جدی نظام اداری، فرار از اجرا است. امضا کردن کمهزینه است؛ اجرا کردن پرریسک. اجرا یعنی:
تصمیم گرفتن،
هزینه دادن،
پاسخگو بودن.
در نتیجه بسیاری از مدیران ترجیح میدهند:
تفاهمنامه امضا کنند
اما وارد میدان اجرا نشوند
و اگر هم دوره مدیریتیشان تمام شد، تفاهمنامه را با خیال راحت به مدیر بعدی بسپارند؛ مدیری که معمولاً میگوید:
«در حال بررسی هستیم…»
تغییر مدیر = مرگ تفاهمنامه
در کشوری که ثبات مدیریتی ضعیف است، تفاهمنامهها عمر کوتاهی دارند. مدیر جدید:
خود را متعهد به امضای قبلی نمیداند،
اولویتهای متفاوتی دارد،
و گاهی حتی اصل تفاهمنامه را هم نخوانده است.
نتیجه؟
تفاهمنامهای که هنوز اجرا نشده، منقضی میشود ؛ بیآنکه رسماً لغو شود.
پیوست اجرایی ؛ حلقه مفقوده همیشگی
بیشتر تفاهمنامهها فاقد:
برنامه عملیاتی،
شاخص ارزیابی،
گزارشدهی دورهای،
و خروجی قابل سنجشاند.
وقتی معلوم نیست «چه کاری، کی، کجا و با چه نتیجهای» باید انجام شود، اجرا بیشتر شبیه آرزوست تا برنامه.
تضاد منافع ؛ همکاری روی کاغذ، رقابت در عمل
بسیاری از دستگاهها در ظاهر شریکاند، اما در واقع:
بر سر بودجه رقابت دارند،
بر سر اعتبار اختلاف دارند،
و از به خطر افتادن حوزه نفوذ خود میترسند.
در چنین شرایطی، تفاهمنامه امضا میشود، اما اجرای واقعی آن عمداً کند یا متوقف میماند.
رسانهها کجا هستند؟
اگر رسانهها بعد از امضا نپرسند:
چه شد؟
چه کسی مسئول بود؟
خروجی چه بود؟
گزارش عملکرد کجاست؟
طبیعی است که تفاهمنامه به یک عکس یادگاری اداری تبدیل شود.
بیمطالبهگری، یعنی چراغ سبز برای بیعملی.
سخن صریح و بیتعارف
تفاهمنامههای نمایشی محصول یک چرخه معیوباند:
فرهنگ رفع تکلیف
ترس از پاسخگویی
نبود ضمانت اجرا
ضعف رسانه و مطالبه عمومی
و تا زمانی که این چرخه شکسته نشود:
امضاها زیادتر میشوند، اما اجراها کمتر.
جمله و پرسش پایانی
« چرا امضا ارزان است؛ اجرا گران.»/۸۴۴
علیرضا کیهانپور
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.