یادداشت؛ علیرضا کیهان پور:

غزال تیزپای کویر شهداد کرمان/ لوتی ترین کویر ایران...؛ فرهیختگان سرزمین من؛ بخش سوم

هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد. تا کلاس پنجم ابتدایی در آن روستا درس خواند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. مادرش از دنیا رفته بود و پدرش دچار نوعی ناراحتی ر‌وانی-عصبی شده بود و قادر به مراقبت از فرزند عزیزش نبود.
کد خبر  11660
note

 فاخته- از همان سنین کودکی به خواندن علاقه زیادی داشت و عموی جوانش که معلم روستا بود در این علاقه بی‌تاثیر نبود. پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و تا ۲۰ سالگی در آنجا زندگی کرد و در این دوره بود که شیفته سینما هم شد.

دوره دبیرستان را در یکی از دبیرستان‌های شهرستان کرمان گذراند و سپس وارد دانشگاه شد. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشتهٔ ترجمهٔ زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.

از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی‌اش را گسترش داد.

اولین داستان وی به نام «کوچه ما خوشبخت‌ها» در مجله خوشه (به سردبیری ادبی شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‌ای هستم» به چاپ رسیدند*.

در سال ۱۳۵۳ داستان «قصه‌های مجید» را خلق می‌کند؛ داستان پسر نوجوانی که همراه با «بی‌بی» پیرزن مهربان، زندگی می‌کند. همین قصه‌ها، جایزه مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را نصیب وی ساخت.

اما نخستین جایزه نویسندگی‌اش به خاطر «بچه‌های قالی‌باف خانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد. این داستان سرگذشت کودکانی را بیان می‌کند که به خاطر وضعیت نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیباف‌خانه‌ها بروند و در بدترین شرایط کار کنند.

«او در مورد نوشتن این داستان می‌گوید: «برای نوشتن این داستان ماه‌ها به کرمان رفتم و در کنار "بافندگان قالی" نشستم تا احساس آن‌ها را به خوبی درک کنم». درک و لمس آنچه که می‌نویسد، از خصوصیات نویسندگی کرمانی است که در تمام داستان‌های او می‌توان احساس کرد و می‌توان گفت "هوشنگ مرادی کرمانی" با تمام وجود می‌نویسد. فراموش نکنیم که کویرها و کویر لوت ، لوتی ترین  کویر فرزندان ایران در پنجه انداختن به سرسختی ها و محرومیت هایی است که نقش و نگار و تار و پودهای هزار رنگ قالی ها را عاشقانه به هم گره می زنند!.»/ ۴۴۳

           علیرضا کیهان پور

* داستان های هوشنگ مرادی کرمانی:

 خمره

 آب‌انبار

 معصومه

 من غزال ترسیده‌ای هستم

 قصه‌های مجید (۱۳۵۸)

 بچه‌های قالیبافخانه (۱۳۵۹)

نخل (۱۳۶۱)

چکمه (۱۳۶۱)

 داستان آن خمره (۱۳۶۸)

 مشت بر پوست (۱۳۷۱)

 تنور (۱۳۷۳)

 پلوخورش

 مهمان مامان (۱۳۷۵)

 مربای شیرین (۱۳۷۷)

 لبخند انار (مجموعه داستان)

 مثل ماه شب چهارده

 نه تر و نه خشک

 شما که غریبه نیستید (خاطرات)

 نازبالش

 کبوتر توی کوزه

 هوشنگ دوم

 ته خیار

خبرهای مرتبط
برچسب ها
آنچه شما گفته اید
  • روژان
    می گوید:
    و قصه های محید نوستالژی زندگی دهه ی شصتیهاست .... نامش جاودان باد
نظرات
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر

این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.

تمامی حقوق برای پایگاه خبری تحلیلی فاخته محفوظ است.