یادداشت؛ علیرضا کیهان پور:

امپراتوری با چکمه‌های خیسِ صیادان

«اگر می خواهی  روح ملتی را درک کنید ، به آبهای سرزمینی اش نگاه کنید.‌»
کد خبر  14631
note

فاخته- «اگر می خواهی  روح ملتی را درک کنید ، به آبهای سرزمینی اش نگاه کنید.‌»

در خاورِ دور، آن‌سوتر از بادهای چین و شمالِ اقیانوس آرام، کشوری هست که خورشید در آن هر روز زودتر از همه‌ی جهان بیدار می‌شود. ژاپن (Japan)، یا به زبان مردمش نیپون (Nippon) — «سرزمین آفتاب تابان».
سرزمینی از "نظم و باران" ، جایی که کودکان از همان سال‌های نخست، خم شدن در برابر دیگری را می‌آموزند، نه برای اطاعت، بلکه برای احترام. مردمانی که اگر لبخند می‌زنند، با چشم است نه فقط با لب؛ اگر می‌سازند، بی‌صدا و بی‌ادعاست ؛ و اگر می‌نویسند، میان جوهر و وجدان پیوندی می‌زنند که جهان از آن به نام «روح سامورایی» یاد می‌کند.

در چنین سرزمینی، امپراتوری زندگی می‌کند که بر خلاف بیشتر فرمانروایان جهان، نه در زمین، بلکه در آب ریشه دارد.
 ناروهیتو (Naruhito)، فرزند خاندان خورشید، مردی که تاج دارد اما از جنس نور است، نه زرّ. مردی که میان موج و مردم، میان دانش و دریا، میان تاریخ و صیاد، پلی زده که هم دانشگاهی است و هم انسانی.

امپراتوری که تاریخ را از دریا آغاز کرد

در دانشگاه آکسفورد (University of Oxford)، وقتی بیشتر شاهزادگان دنیا به دنبال علوم سیاسی و دیپلماسی می‌رفتند، ناروهیتو جوان پایان‌نامه‌ای نوشت که از نگاه سیاستمداران شاید ساده بود:
«حمل‌ونقل در رودخانه تیمز (River Thames) از قرن هجدهم تا نوزدهم.»
اما در واقع، او تاریخ را از سطح زمین به جریان آب برد. میان سطور پژوهش خود، پرسشی ساده اما ژرف پنهان کرد :

«چگونه آب، تمدن را جابه‌جا می‌کند؟»

برای پاسخ، به اسکله‌ها می‌رفت. ساعت‌ها کنار قایقرانان و کارگران بندر می‌ایستاد، یادداشت برمی‌داشت، و با صدای امواج حرف می‌زد. نه از بالا، بلکه از کنار.
 آنجا بود که نخستین دانه‌های اندیشه‌ای در ذهنش کاشته شد که بعدها به فلسفه‌ای بدل شد:
فلسفه‌ی آب به‌عنوان حافظه انسان.

او بعدها گفت :

«اگر بخواهی روح یک ملت را بفهمی، باید به آب‌هایش نگاه کنی؛
دریاها، رودها و باران‌ها زبانِ خاموش تاریخ‌اند.»

ماهیگیری سنتی ژاپن بیش از یک قرن پیش

 بازگشت به نیپون، سرزمین آفتاب و دریا

وقتی ناروهیتو به ژاپن بازگشت، از پسرِ تاجدار به مردی با اندیشه‌ای آبی تبدیل شده بود. کاخ امپراتوری در توکیو (Tokyo) دیگر برایش فقط جای اقامت نبود؛ شد کلاس درس، شد آزمایشگاه شد آینه‌ای از آسمان و دریا.

در نخستین نطق عمومی‌اش گفت:

«کشوری که آب خود را نشناسد، آینده‌اش را نمی‌فهمد.»

از همان‌جا راه خود را جدا کرد. در جلسات رسمی، میان پرونده‌های سیاسی و نظامی، او از رودخانه‌ها، تالاب‌ها و ماهیان سخن می‌گفت. برخی می‌خندیدند؛ اما با گذر زمان، همان لبخندها تبدیل به احترام شد. زیرا همه دیدند که امپراتور حرف از"آب" می‌زند، اما در واقع از "زندگی" حرف می‌زند.

کشتی غول پیکر صید صنعتی ژاپن

در ژاپن، احترام به طبیعت نه یک شعار که یک آیین است. و ناروهیتو، این آیین را از سطح قانون به عمق احساس بازگرداند. او نه‌تنها از پروژه‌های ملی برای احیای رودخانه‌ها و تالاب‌ها حمایت کرد، بلکه خود بارها به دیدار صیادان در بنادر رفت، با آنان چای نوشید، درباره فصل مهاجرت ماهیان پرسید و نام گونه‌ها را از زبان آنان آموخت.

در یکی از سفرهایش به بندر یوکوهاما (Yokohama)، کودکی از او پرسید:
«قربان، شما چرا همیشه درباره دریا حرف می‌زنید؟»
و او پاسخ داد:

«چون دریا، معلمِ صبورِ انسان است؛ تنها موج می‌زند، اما هرگز نمی‌کُشد.»

 امپراتور شیلات 

در جهان سیاست، کمتر پیش می‌آید که واژه‌ی «شیلات» در کنار «امپراتور» بنشیند. اما در ژاپن، این دو از هم جدایی‌ناپذیر شده‌اند.
ناروهیتو را مردم و دانشمندان کشورش «امپراتور شیلات ژاپن» می‌نامند. نه به خاطر فرمان یا مدرک، بلکه برای فهمی که از دریا دارد.

او در مراسم روز ملی اقیانوس‌ها (Umi no Hi) نه در کاخ، که در ساحل حاضر می‌شود. پیراهن ساده، چکمه‌ی صیادان و دستی که گاه تور را لمس می‌کند. خبرنگاران بارها از او عکس گرفته‌اند که در کنار کودکان ساحل، ماهی رها می‌کند.
در یکی از این مراسم، وقتی از او پرسیدند چرا خود را به زحمت انداخته، پاسخ داد:

«هیچ زحمتی نیست وقتی می‌خواهی نسل بعدی، صدای موج را بشنود.»

امپراتور می‌داند که در جهانی آلوده از دود و فلز، بقای انسان در گرو بقای دریاست. از این رو حمایت خود را از برنامه‌های تحقیقاتی درباره آبزی‌پروری پایدار (Sustainable Aquaculture) اعلام کرده و بارها هشدار داده که آینده‌ی امنیت غذایی ژاپن، در گرو احترام به اقیانوس است.

در جلسات علمی، وقتی درباره ماهیان، مرجان‌ها و پلانکتون‌ها سخن می‌گوید، لحنش نه شبیه یک سیاستمدار، بلکه شبیه یک محقق شیلات است؛ دقیق، ساده و پرمهر.

پرچم خورشید، فلسفه آب

پرچم ژاپن، هینومارو (Hinomaru)، دایره‌ای سرخ بر سپیدی بیکران. نمادی از خورشید و روشنایی.
اما ناروهیتو در یکی از سخنرانی‌هایش گفته بود: 

«برای من، آن دایره سرخ، فقط خورشید نیست؛ یادآورِ موجی است که طلوع را بازتاب می‌دهد.»

او باور دارد که پرچم ژاپن نه تنها نشانه‌ی ملت، بلکه تفسیر بصری فلسفه‌ای عمیق است:
سُرخی، نیروی زندگی؛ سپیدی، پاکیِ وجدان ؛ میان این دو، جایی که انسان میان زمین و دریا ایستاده است.

ناروهیتو می‌گوید:

«آب و آفتاب دو چهره‌ی یک حقیقت‌اند ؛ یکی می‌تابد تا دیگری بدرخشد.»

به همین خاطر، ژاپنِ امروز که در فناوری و صنعت غرق است، هنوز روح خود را در اقیانوس جست‌وجو می‌کند. امپراتور بارها هشدار داده که پیشرفت، اگر با اخلاق دریا همراه نباشد، دیر یا زود به خشکیِ معنوی خواهد انجامید.

 امپراتورِ آرامش و آینده

در تاریخ ژاپن، امپراتوران بسیاری آمدند و رفتند، اما کمتر کسی مانند "ناروهیتو" در میان مردم زیست. او نه اهل شعار است، نه اهل نمایش.
 اگر سخن می‌گوید، به نرمی آب است ؛ اگر سکوت می‌کند، به عمق دریاست.

در روزهای پس از سونامی سال ۲۰۱۱، وقتی بسیاری از مقامات در پناهگاه‌ها بودند، "ناروهیتو و همسرش امپراتریس ماساکو (Empress Masako)" به میان مردم رفتند.
 لباس ساده بر تن، زانو زده در کنار زنان ماهیگیر، دست بر شانه‌ی کودکی گذاشتند و سکوت کردند. سکوتی که از هزار سخن مؤثرتر بود.

او در همان روزها گفت:

«دریا به ما زخم زد، اما از دریا یاد گرفتیم که بازگردیم.»

از آن پس، هر بار سخن از امید و بازسازی می‌شود، نام امپراتور به عنوان نمادِ صبر و دانش آورده می‌شود.
 در نگاه مردم، او یادآور پدری‌ست که میان قدرت و مهربانی، راه میانه را یافته است.

صید نهنگ توسط ناوگان ماهیگیری شیلات ژاپن 

صدای صیادان، زبان امواج

در ژاپن، صدای امواج بخشی از موسیقی روزمره است. از هاوکایدو (Hokkaido) در شمال تا اوکیناوا (Okinawa) در جنوب، زندگی با دریا معنا دارد. ناروهیتو این فرهنگ را درک کرده، با آن زندگی می‌کند و آن را در سیاست‌های کلان فرهنگی خود بازتاب می‌دهد.

او بارها گفته است:

«عِلم بدون احساس، خشک است ؛ و احساس بدون عِلم، گُم.»

به همین دلیل است که بسیاری از دانشگاه‌های ژاپن در حوزه‌ی علوم شیلاتی، برنامه‌هایی با الهام از اندیشه‌های امپراتور طراحی کرده‌اند — ترکیب دانش بوم‌شناسی (Ecology) با فلسفه و فرهنگ.

برای مردم ژاپن، آب دیگر تنها ماده نیست، بلکه خاطره است. خاطره‌ی جنگ، خاطره‌ی کار، خاطره‌ی کودکی، و خاطره‌ی نجات. و ناروهیتو، راوی این خاطرات است.

چکمه‌ها و تاج

در آخر، تصویر ماندگارِ امپراتور چنین است:
مردی میان ساحل و افق، با چکمه‌های صیادان و دستی بر موج. تاجی از خورشید بر سر دارد، اما فروتن‌تر از آن است که خورشید را به رخ بِکشد.

در دنیایی که بسیاری از رهبران حتی نام رودخانه‌های کشورشان را نمی‌دانند، او هر سال در دفترش نقشه‌ی رودخانه‌ها را مرور می‌کند. در کنار نام هر رود، جمله‌ای کوتاه می‌نویسد:

«هر جریان، قصه‌ای دارد.»

شاید راز محبوبیت وی در همین جمله نهفته باشد؛ که جهان را نه میدان رقابت، بلکه جویباری از روایت‌ها می‌بیند.

امپراتوری که بوی دریا می‌دهد

امروز اگر در بندر کوشیرو (Kushiro) یا ناکازاکی (Nagasaki) از پیرمردان صیاد بپرسید، خواهند گفت:
«امپراتور ما، بوی دریا می‌دهد.»

او در نگاه مردم، دیگر فقط نماد ملی نیست؛ صدای موج است، حافظه‌ی جمعی آب. و شاید در این دورانِ پرغبار جهان، چنین رهبرانی کم هستند — آنانی که میان قدرت و طبیعت، عشق و علم، مردمان و ماهی‌ها، توازن برقرار-- می‌کنند.

 فلسفه‌ی امواج

امپراتور "ناروهیتو"، وارث خورشید است اما شاگرد آب.
از "تیمز تا توکیو" ، از رود تا دریا، از تاریخ تا فلسفه، راهی را پیموده که کمتر تاجداری جرأت رفتنش را داشته.
وی امپراتوری است که در مدرسه‌ی امواج درس خوانده، در کلاسِ سکوت دانش آموخته شده، و پایان‌نامه‌اش را به نام «انسان» نوشته است.

در میان همه‌ی عناوین پرطمطراق، تنها لقبی که برازنده‌ی اوست، همان است که "مردم بندر و ماهیگیران" به وی داده‌اند:
«امپراتوری با چکمه‌های خیسِ صیادان.»/۷۹۹

علیرضا کیهان‌پور
 پژوهشگر ارشد رسانه ای توسعه روستایی و امنیت غذایی

خبرهای مرتبط
برچسب ها
نظرات
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر

این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.

تمامی حقوق برای پایگاه خبری تحلیلی فاخته محفوظ است.