فاخته- روایتی احساسی و انگیزشی از نگاه "آرمسترانگ" به خانه آبی بشر یا واقعی و یا یک رویا؛ نخستین بشری که بر کره ماه پای نهاد...
میگویند مرد باید محکم باشد…
اما محکمترین مرد دنیا هم یکجا کم میآورد:
وقتی حقیقت مثل صاعقه از دل آسمان میزند بیرون.
من آدم حساسی نبودم؛
نه روزی که خانه پدری را ترک کردم،
نه وقتی گربهام مُرد،
نه وقتی ناسا قبولم کرد،
و نه حتی لحظهای که پا روی ماه گذاشتم.
همه آنها فقط «اتفاق» بودند.
اما یک تصویر، یک لحظه، من را شکست…
زمین.
کوچک، آبی، بیپناه…
از آن بالا نه تهران بود، نه نیویورک، نه مرز، نه پرچم.
فقط یک خانه بود، یک گردی کامل؛
و ما، مسافرانی که دائم با هم میجنگیم،
در حالی که همهمان روی یک سنگ آبی معلقیم.
شصتم را بلند کردم.
یک شصت ساده.
تمام زمین پشتش گم شد…
تمام غرور، قدرتها، جنگها، دعواها، مرزها، ثروتها…
همه زیر یک شصت قایم شدند.
و آنجا بود که قلبم ترک برداشت.
فهمیدم ما چقدر کوچکیم…
و چقدر میتوانیم بزرگ باشیم.
آنجا، در سکوت ماه، از خودم پرسیدم:
برای چه میجنگیم؟
برای چه دل میشکنیم؟
برای چه از هم جدا میشویم؟
وقتی از یک شصت بالاتر بروی، دنیا تغییر میکند.
دلها جا بزرگ میشود.
آدمها مهربان میشوند.
ایمان برمیگردد.
تو بفهمی یا نفهمی، زندگی دارد در همان لحظه تو را بیدار میکند.
من از آن بالا فقط یک پیام دیدم:
زندگی کوتاهتر از آن است که دل کسی را تاریک کنی.
دنیا کوچکتر از آن است که به عدم دوستی ادامه بدهیم.
و انسان بزرگتر از آن است که در رنج و کینه بماند.
ما همه روی یک خانهایم، یک سقف، یک نور.
اگر کمی بالاتر نگاه کنیم،
اگر فقط یکبار زمین را پشت شصتمان پنهان کنیم،
میفهمیم زندگی ارزش دارد که زیبا باشد…
که مهربان باشیم…
که رشد کنیم…
که بلند شویم…
و دنیا را جای بهتری ببینیم و حفظ اش کنیم/ ۸۳۱
علیرضا کیهانپور
# منهای دامپزشکی
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.