فاخته- اشاره : سرکار خانم "شیوا حامدی" در سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمده است؛ اما ریشه اش در سرزمین سرسبز مازندران نیز موجب شده که در شهر زیبای بهشهر به دنبال هویت گمشده آنچه در جستجوی آن است به مدت ۵ سال زحمت بکشد و این بانوی تلاشگر عکاس، مستندنگار، پژوهشگر و نویسنده گویی در راهی گام می نهد که خود راه، عزم و همت خستگی ناپذیر خودش موجب غبطه و افسوس امثال بنده می شود که از سال ۱۳۵۰ و به هنگام نوجوانی در عرصه قلم، در پی نوشتن و پختگی راه و روشی باشم که به عشق روستا، کشاورز و ایلیاتی ها که از عمق وجودم دوستشان داشته و هنوز هم بیش از گذشته ها نیز ارادت خاص درونی و قلبی خود را با نگارش تقدیم اشان می کنم بوده و به لطف فقط خدا هنوز هم دوستدارشان هستم که چرا؟ و چرا؟ مانند این بانوی خوش قلم و با اراده نتوانسته ایم و نتوانسته ام! علیرغم نوشتارهای شبانه روزی آکنده از ارادت به تولیدکنندگان عرصه امنیت غذایی ادای دین مستند نگاری در عرصه تکثیر و پرورش دام سنگین، سبک ، مزارع مرغ های گوشتی، تخمگذاربومی و صنعتی این سرزمین کتابی با عنوان و شبیه "خاک کارخانه" چیت سازی بهشهر را به یادگاری جاودان در عرصه پروتئین دامی و امنیت تغذیه ای که پس از صنعت ۱۰۰ ساله نفت ، دارای رتبه دوم از نکته نظر سرمایه گذاری ثابت و جاری تولید ایران می باشد بر شاخسار همت و عینیت پیوند زده و حس زیبای نوستالژیک پایداری را خلق نماییم؟. افسوس بر امثال بنده که توفیق حاصل نشده که بشود واقعا ! که روزمرگی ها تاکنون این فرصت ناب را و البته ناجوانمردانه از بنده دریغ نموده است. اما امید است و آرزو دارم که گردآوری سلسله مقالات بخش کشاورزی و زیربخشهای آن را در چند جلد کتاب به زیور طبع آراسته شود شاید مرهمی بر دل آشوبی این جامانده از قافله مستندسازی ولو به سهم ناچیز خود باشد.<کیهان پور>
شیوا خادمی عکاس، پژوهشگر و نویسنده، متولد ۱۳۶۸ در مشهد مقدس است. او عکاسی را در سن ۱۸ سالگی آغاز کرد و در ۲۰ سالگی اولین مجموعه عکسش با نام «همسایۀ دیوار به دیوار» را به سرانجام رساند؛ مجموعهای که در مورد مرکز بیماران روانی مزمن زنان بود. خادمی از ۱۷ سالگی هم نویسندگی را با ستوننویسی در روزنامۀ قدس مشهد، در بخش نوجوان، شروع کرد. او در سال ۱۳۸۷ در یازدهمین بیینال عکس معاصر ایران برگزیده شد و در همان سال در نخستین جشنوارۀ ملی عکس مشهد به مقام نخست رسید.
شیوا خادمی بعد از دانش آموختگی در رشتۀ عکاسی خبری، همکاریاش با ضمیمۀ هفتگی روزنامۀ دنیای اقتصاد در استان خراسان رضوی را آغاز کرد. پس از آن در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر عکس ماهنامۀ فرهنگی هنری تاک انتخاب شد. او تجربۀ تدریس دورۀ کوتاهمدت عکاسی پروژهگرا در دانشگاه فردوسی مشهد را هم دارد.
خادمی در سال ۱۳۹۶ پروژۀ عکس دوقلوها با نام «دو پیکر» را آغاز کرد که جوایزی هم برای او به همراه داشت، از جمله:
راه یافتن به فینال جایزۀ عکس prix-levallois فرانسه، ۲۰۲۰
مقام اول فستیوال عکس RENDEZ-VOUS IMAGE، استراسبورگ، ۲۰۲۰
تقدیرشده در هفتادوششمین جشنوارۀ بینالمللی عكاسی Poy آمریکا، ۲۰۱۸
مقام اول جشنوارۀ بینالمللی The Andrei Stenin International Photo روسیه، ۲۰۱۸
شیوا خادمی در سال ۱۳۹۷ مجموعه عکس «اسمارتیز» را با موضوع مهاجرت به تهران و چالشهای روبهرو شدن با محیطی تازه آغاز کرد. این مجموعه در سال ۲۰۲۰ مقام دوم جشنوارۀ بینالمللی Andrei Stenin International Photo روسیه را گرفت و در بهار ۱۴۰۲ در نمایشگاه گروهی Lessons of Freedom, Notes for a Trip to Iran شهر میلان به نمایش درآمد. از پروژههای اخیر این عکاس هم میتوان به پروژۀ بلندمدت «خاک کارخانه» اشاره کرد که روایت کارخانه و کارگران بازماندۀ چیتسازی بهشهر است. عکسهای این مجموعه در نمایشگاه گروهی با عنوان Concrete Dreams II The exhibition of the international open-call در گالری فوتون کشور اسلونی در سال ۲۰۲۰ به نمایش درآمدند.
کتاب "خاک کارخانه" روایت مستند شیوا خادمی از کارخانۀ چیت سازی بهشهر است. او در این کتاب به سراغ کسانی رفته که همیشه در حاشیه بودهاند و قصههایشان کمتر به حساب آمده. خادمی در کتابش برای ثبت تجربۀ ناشنیدهترین حلقههای زنجیرۀ کار در ایران تلاش کرده؛ کارگران بومی یا مهاجری که روزگاری زندگیشان با صدای سوت این کارخانه تنظیم میشد، آشپز و معلم اکابر و زنان بافنده و ریسندهای که قوت زانوها و دستهاشان را در تار و پود پارچهها تنیدهاند و مردانی که شبانهروز دستگاهها را سرپا نگه داشتهاند. این اثر حاصل پژوهش پنجسالۀ شیوا خادمی و مصاحبهها و گفتوگوی های اوست. مجموعه عکسهای او هم به غنای این مستندنگاری اجتماعی افزوده است.
شیوا خادمی به خاطر کتاب خاک کارخانه افتخارات زیادی به دست آورده که بردن عنوان بهترین کتاب جایزۀ امینالضرب و تقدیر شدن در جایزۀ ادبی جلال آلاحمد از جملۀ آنها هستند.
معرفی و نقد کتاب ِ «خاک کارخانه»؛ سرنوشت آخرین کارگران کارخانه چیتسازی بهشهر
کتاب «خاک کارخانه» از مجموعه مستندنگاری کار در ایران است که توسط "سرکار خانم شیوا خادمی" نگاشته شده و "نشر اطراف" آن را منتشر کرده است. برخلاف تصوری که ممکن است از عنوان این کتاب شکل بگیرد، «خاک کارخانه» مرثیهای برای حقوق معوقۀ کارگران نیست. کتاب «خاک کارخانه» به تاریخ شفاهی شباهت دارد؛ تاریخ شفاهی کارگرانی که عاشق کار خود بودهاند و هر کدام با بازگویی خاطرات و دیدگاهشان به ما کمک میکنند تا تصویر بزرگترین کارخانۀ خاورمیانه در ایران را بازسازی کنیم.
درباره نویسنده کتاب؛ شیوا خادمی
شیوا خادمی دانشآموخته رشته عکاسی خبری است و بعد از پایان دوران تحصیلات دانشگاهی در مطبوعات شروع به کار کرد. مجموعه عکس «دوپیکر» خادمی در سال ۲۰۲۰ مقام اول فستیوال عکس استراسبورگ و در سال ۲۰۱۸ مقام اول جشنواره بینالمللی آندره استنین روسیه را کسب کرد. او عکاس تقدیرشده هفتاد و ششمین جشنواره بینالمللی عکاسی POY آمریکا در سال ۲۰۱۸ و فینالیست جایزه عکس لوالوآی فرانسه در سال ۲۰۲۰ بود. عکسهای مجموعه «خاک کارخانه» در نهمین دوره «ده روز با عکاسان» در خانه هنرمندان تهران و در نمایشگاهی گروهی باعنوان «رویاهای سیمانی» در گالری فوتون اسلوونی به نمایش گذاشته شدهاند. همچنین، خادمی نویسندگی را در کلاسهای "کورش اسدی" آموخته و از نثر این کتاب میفهمیم که نویسندهای ماهر و قابلتوجه است :
«الان هم به امام رضا(ع) قسم هنوز خیلی شبا خواب کارخونه رو میبینم که پشت دستگاه جای همیشگیم وایسادم. یه بار خواب دیدم کارخونه سرپا شده، مثل روزایی که توش کار میکردم.»
«هنوز هم صدای دستگاه بافندگی رو بعضی شبا قبل از خواب میشنوم. اول فکر میکردم یه صدایی از بیرون میاد. شبیه صدای حیوون هم نبود. یه صدایی که فقط خودم میشنیدم.»
در واپسین شبهای عمر در حالی که میدانم دیگر فرصت چندانی ندارم، چشمانم را میبندم و تصمیم میگیرم دستهایم را تا آرنج در مخزن حافظهام فرو برم. صداها، تصاویر، بوها، و تمام چیزهایی که بخشی از هویتم را تشکیل میدهند کنار میزنم تا به ریشهای برسم که در کاملترین شکل به یاد میآورمش. ریشهای که مرا شکل داده و اکنون در آخرین روزها، باید به آن برگردم؛ در شکلی که تنها متعلق به من است و من آنطور حسش کردهام. این ریشه برای کارگران کارخانه چیتسازی بهشهر، ساختمانی عظیم است که روزی بزرگترین کارخانه خاورمیانه بود. واپسین صدای ذهن این کارگران در سکوت تاریکترین نقطه شب، صدای کرکننده دستگاههای بافندگی است. صدای سوت کارخانه است که صدای آغاز زندگی بود، آغاز زندگی مدرن و آغاز شکلگیری هویتهای فردی.
شیوا خادمی در این کتاب تصمیم میگیرد با کارگران باقیمانده چیتسازی بهشهر به مصاحبه بنشیند. مصاحبههایی که در ابتدا هدف از آنها مشخص نیست، اما کمکم متن انسجام پیدا میکند و بُنمایههایی پدیدار میشوند که در صحبتهای همه اعضای کارخانه مشترکند. هر بخش از کتاب به گفتوگوی نویسنده با یکی از کارگران کارخانه اختصاص دارد. خادمی به هر مصاحبه به مثابه تکهای از یک پازل مینگرد. پازلی که درنهایت قرار است تصویر کارخانه را کامل کند.
ایده اصلی این کتاب از کاراکتر «عزیزجون» در ذهن نویسنده شکل گرفته است. عزیزجون ـ مادربزرگ خادمی ـ از کودکی کارگر کارخانه چیتسازی بوده و شوهرش، یعنی پدربزرگ نویسنده، هم در این کارخانه کار میکرده است. متاسفانه مصاحبه مبسوطی از عزیزجون در دست نیست. چراکه هیچوقت حاضر به همکاری تمام و کمالی نبوده و همیشه از جواب دادن به سوالات شانه خالی میکرده است.
کارخانههای عظیم دوران صنعتی شدن نخستین قدمهای هویتسازی برای فرد و بهخصوص زن ایرانی بودهاند. کار کردن در جایی که حضور افراد معنی دارد و بدون آنها کاری لنگ و ناتمام میماند به فرد این باور را میدهد که مهم و متمایز است. علاوهبر این، کاری که با درآمد آن میتوان یک زندگی را اداره کرد، خروجی خوبی دارد. فرد احساس میکند که کارش ثمربخش است و با زندگیاش در ارتباط است. پیوستگی کار و زندگی برای کار معنا آفرین است. کاری که معنا دارد و فرد میداند که با انجام دادن آن در زندگی شخصی خودش یا دیگری تاثیرگذار است، به نحوۀ متفاوتی انجام میشود و تاثیرات بلندمدتی بر زندگی او میگذارد.
شیوه خانم خادمی در ضبط و پیادهسازی مصاحبهها شیوه آکادمیک و کاملا استانداردی نیست. اما مساله محوری در تمام این مصاحبهها تعلقخاطر کارگران به کارخانه است.
در میان تمام مصاحبهشوندگان تنها یک مرد از کارخانه به خوبی یاد نمیکند و از مصاحبه طفره میرود. کارگرانی هستند که زیر دستگاه پرس جراحات شدیدی برداشتهاند یا سالها از کارخانه اخراج شدهاند، اما همچنان عشقی تمامنشدنی به کارخانه را با خود حمل میکنند. بسیاری از کارگران در مصاحبههایشان از در و دیوار کارخانه با صفت «مقدس» یاد میکنند و با دیدن ویرانههای آن گریه میکنند و اندوهگین میشوند. در طی سالهای فعالیت کارخانۀ چیتسازی بهشهر، میان کارگران دوستیهای عمیقی شکل گرفته که هنوز هم پابرجاست.
یکی از کارگران تعریف میکند که چگونه باعث شد دوستش ـ که او هم کارگر چیتسازی بود ـ پس از سالها دخترش را ببیند و با هم دیدار کنند. قطعا فضای کارخانه چیتسازی بهشهر به شکلگیری این حس کمک شایانی کرده است. کارخانه برای کارگران و کارمندانش مجموعههای مسکونی میساخته است.
در بعضی از این مجموعهها، فضاهایی مانند آشپزخانه و حیاط اشتراکی بوده و همین مساله به صمیمت و نزدیکی هرچهبیشتر کارگران میافزوده است. اشتراکات مذهبی مانند نذر دادن در ماه محرم به صورت فعالیتهای همگانی در این مجموعهها انجام میشدند. درواقع فضاهای کاری و مسکونی کارخانه در شکل دادن به روابط صمیمی و عمری میان کارگران بسیار موثر بودهاند.
یکی از "ایرادات کار شیوا خادمی" در انجام مصاحبهها این است که وقتی پای علل بسته شدن کارخانه و موضوعات سیاسی به میان میآید، اطلاعات بسیار ناچیزی در اختیار مخاطب قرار میدهد و از پرسیدن هر سوالی درمورد این موضوعات خودداری میکند.
تمایل به حذف و مسکوت گذاشتن این مساله کاملا در کتاب واضح است و برای خواننده آزاردهنده خواهد بود. چراکه یکی از بحثهای اصلی و گرههای ناگشوده همچنان به صورت یک معما باقی میماند و جواب داده نمیشود.
《 نگارش این کتاب پنج سال زمان برده و حالا پس از دیدن نتیجه تلاشهای پنجساله نویسنده و نشر اطراف، میتوان گفت که اثر ارزشمندی خلق شده است.
کتاب «خاک کارخانه» تاریخ شفاهی ارزشمندی است که برای پژوهشگران تاریخ معاصر بسیار مفید خواهد بود و مخاطبان عادی و عمومی را هم به خود جذب میکند و اما هزاران افسوس که در راستای کسب و کار تکثیر و پرورش مزارع دام سنگین، سبک، مرغداری های گوشتی و تخمگذار بومی و صنعتی و صنایع وابسته به آن مانند مراکز تولید دارو، واکسن، خوراک،مکمل، کشتارگاه ، عمل آوری، فرآوری ، بسته بندی و...با این ویژگی های خاص و نوستالژیک کتاب فوق بسیار خالی است...!.》./ ۵۷۹
علیرضا کیهان پور
مرجع: نشر اطراف
این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.