چهارشنبه / ۱۲ اردیبهشت / ۱۴۰۳

یادداشت؛ دکتر محی الدین احمدی:

در فراق یار...؛ دلنوشته ای برای شادروان «دکتر حامد نظری»

حدود سه هفته پیش، زنده یاد دکتر «حامد نظری» از دامپزشکان مجرب استان گلستان در سانحه تصادف حین عزیمت از علی آباد کتول به مشهد مقدس جان به جان آفرین تسلیم کرد.
کد خبر  9761
یادداشت

فاخته- آنچه می خوانید یادداشت «دکتر محی الدین احمدی» است در فراق این یار قدیمی...
«بیاین  در مورد بزرگی حامد جانم بهتون بگم.
الان که دارین این یاداشت رو‌ میبینین چی به چشمتون میاد؟
عکس حامد روی بیلبورد بیمارستان که حالا شده محل سوگنامه ی اهالی بیمارستان.


حالا کمی بیشتر دقت کنید.
یه کرکره ی سفید و آبی میبینین و کنارش پشت تنه ی درخت یه مغازه ی دیگه.
میخواین بدونین وقتی میگن بی چشمداشت دقیقا یعنی چی؟!
فارغ التحصیل شده بودیم.
حامد اون مغازه ی سفید و آبی رو اجاره کرده بود شاید بیست روزی میشد.
رهن ۵۰۰ و ماهی ۳۵ اجاره.
رفتم پیشش گفتم منو توی درمان راه میندازی؟!
باهم کار کنیم؟!
گفت مطمئنی کار دولتی نمیخوای کنی؟
گفتم آره
یه کلید از روی کلیدهای مطب بیست روز مستقر شده ش زد و گفت بیا دکتر جان! با هم بیرونیها رو‌میریم
داخلی ها هم با شما!
مگه میشه؟
طرف ساندیسشو به رفیقش میخواد بده صد و دوازده جور چرتکه میندازه بعد یکی پیدا میشه مطب تازه تاسیسشو با کلی بیمار تحویل دیگری میده ! عجب !
ده سال به این منوال گذشت
روی یک تابلوی درمانگاه اسم دو‌نفر بود
دو دامپزشک .
دامپزشکا از هوو برا هم بدترن.
اما چه شد؟!
دکتر حامدنظری ۹۱۱/۰۰۰/۷۴۸۱ دکترمحی الدین احمدی۰۹۱۱/۰۰۰/۰۶۱۹ نقش بست روی تابلومون.
تموم کیس های بیرونی رو‌دوقلووار میرفتیم.
کیس اول تب شیر بود
۵۸ هزار تومان .
جان از دهنش نمیفتاد. گفت دکتر جان بگیر خودت حساب داروهارو دربیار و باقیشو تقسیم کن
هم داره آموزش میده هم جا و مکانو دراختیار گذاشته هم درآمدو تقسیم میکنه ؛ عجب!!!!
این آدمه یا فرشته؟!
چند ماهی گذشت و یه روزی گفت خوب حالا خودت باید بری کیس هاتو هر جایی هم من باید ورود کنم بگو باهم میریم مثل جراحی‌های دام سنگین و …
ده سال گذشت.
یواش یواش زمزمه های بیمارستان شد.
یه روزی گفتم حامدجان بیا بیمارستانو…
گفت خودمو و مدرکمو امکاناتم در اختیار شما دکترجان!
بیمارستان شکل گرفت.
هرجایی کیسی نیاز به وجودش بود دریغ نکرد و هرجایی کمک خواستم بدون منت حضور داشت.
حامد جانم طی دوازده سال بدون اندکی تغییر و بدون اندکی منت گذاشتن کنارم بود.
حالا یکبار دیگه به عکس نگاه کنید.
کدوممون حاضریم حامدجان وار کنار کسی بایستیم و همراهی باشیم تام و تمام بدون منت و کوچکترین منم منم؟؟!!
در لحظه لحظه ی این سالها در حضورش قدردانش بودم.
میگفتم بهش که مدیونشم.
با بزرگی تمام سرشو مینداخت پایین و با تواضع میگفت نه تو نان خوبی خودتو میخوری و تلاش خودتو…
بدون شک حیات علمی و … ام را مدیون وجودت بوده هستم و خواهم بود حامدجانم
روحت شاد رفیق فرشته سیرتم»

دکتر محی الدین احمدی

خبرهای مرتبط
برچسب ها
نظرات
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر
ورودی نامعتبر

این پایگاه خبری بر اساس مجوز معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول فعالیت است. این پایگاه خبری تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران بوده و هر گونه برداشت از مطالب آن تنها با ذکر منبع مجاز می باشد.

تمامی حقوق برای پایگاه خبری تحلیلی فاخته محفوظ است.